خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی) از خواجوی کرمانی |
' |
ای شمع چگل دوش در ایوان که بودی | وی سرو روان دی بگلستان که بودی | |
وی آیت رحمت که کست شرح نداند | کی بود نزول تو و در شان که بودی | |
چون صبح برآمد به سر بام که رفتی | چون شام در آمد بشبستان که بودی | |
کین بر که کشیدی و کمان بر که گشادی | قلب که شکستی و بمیدان که بودی | |
ای کام روانم لب چون آب حیاتت | در ظلمت شب چشمهی حیوان که بودی | |
دیشب که مرا جان و دل از داغ تو میسوخت | آرام دل و آرزوی جان که بودی | |
برطرف چمن بلبل خوش خوان که گشتی | درصحن گلستان گل خندان که بودی | |
تا از دل و جان زان تو گشتیم چو خواجو | آخر بنگوئی که تو خود زان که بودی |