خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای دل مکن انکار و از این کار میندیش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای دل مکن انکار و از این کار میندیش) از خواجوی کرمانی |
' |
ای دل مکن انکار و از این کار میندیش | ور زانکه در این کاری از انکار میندیش | |
در کام نهنگان شو و کامی بکف آور | چون یار بدست آید از اغیار میندیش | |
با شوق حرم سرمکش از تیغ حرامی | وز بادیه و وادی خونخوار میندیش | |
مارست غم عشقش و او گنج لطافت | گنجت چو بدست اوفتد از مار میندیش | |
گر زانکه توئی نقطهی پرگار محبت | از نقطه برون آی و ز پرگار میندیش | |
چون دست دهد پرتو انوار تجلی | از نور مبرا شود و از نار میندیش | |
در عشق چو قربان شوی از کیش برون آی | ور لاف انا الحق زنی از دار میندیش | |
گر جان طلبد یار دل یار بدست آر | چون سر بشد از دست ز دستار میندیش | |
خواجو اگرت سر برود در سر این کار | انکار مکن وز غم این کار میندیش |