خواجوی کرمانی (غزلیات)/ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی) از خواجوی کرمانی |
' |
ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی | گوی را منکر نشاید گشت با چوگان بگوی | |
قامتم شد چون کمند زلف مهرویان دو تا | بسکه میجویم دل سرگشته را در خاک کوی | |
صوفیان را بی می صافی نمیباشد صفا | جامهی صوفی بجام بادهی صافی بشوی | |
چند گوئی در صف رندان کجا جویم ترا | تشنگانرا هر کجا آبی روان یابی بجوی | |
ساقیان خفتند و رندان همچنان در های های | مطربان رفتند و مستان همچنین در های و هوی | |
یکنفس خواهم که با گل خوش برآیم در چمن | لیک نتوانم ز دست بلبل بسیار گوی | |
خویشتن را از میانت باز نتوانم شناخت | زانکه فرقی نیست از موی میانت تا بموی | |
دل بدستت دادهام لیکن کدامم دستگاه | خاک کویت گشتهام اما کدامم آبروی | |
گر وطن بر چشمهی آب روانت آرزوست | خوش برآ بر گوشهی چشمم چو گل بر طرف جوی | |
گر تو برقع میگشایی ماه گو دیگر متاب | ور تو قامت مینمایی سرو گو هرگز مروی | |
لاله را گر دل بجام ارغوانی میکشد | بلبلان را بین چو خواجو مست و لایعقل ببوی |