اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر آن کاری که من دانم بر آید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر آن کاری که من دانم بر آید) از اوحدی مراغهای |
' |
گر آن کاری که من دانم بر آید | بهل تا در وفا جانم برآید | |
من آن ایام دولت را چه گویم؟ | که گوی او به چوگانم برآید | |
کدامین مور باشم من؟ که روزی | سخن پیش سلیمانم برآید | |
شکار آهویی زان گونه وحشی | عجب کز شست و پیکانم برآید! | |
چنان گریم ز هجرانش، که کشتی | به آب چشم گریانم برآید | |
برآرد غنچهی مهر آن گیاهی | کز اشک همچو بارانم برآید | |
رسانم اوحدی را دل به کامی | لب او گر بدندانم برآید |