اوحدی مراغهای (غزلیات)/پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم) از اوحدی مراغهای |
' |
پیشتر از عاشقی عافیتی داشتم | بر تو چو عاشق شدم آن همه بگذاشتم | |
نقش بسی دیدم از دفتر خوبی ولی | بر ورق سینه جز نقش تو ننگاشتم | |
تا بتو پرداختم خلوت دل را تمام | سایهی خود نیز را مشغله پنداشتم | |
چاه که میساختند بر ره من دلبران | پیش زنخدان تو جمله بینباشتم | |
شد ز جفای تو دل پرخلل و خون، ولی | من ز جفا هر چه شد ناشده انگاشتم | |
تشنهی لعل توام دیگر ازان میدهد | زلف چو شام تو از خون جگر چاشتم | |
من بتو امیدوار، تا بر شادی خورم | خود همه اندوه بود، تخم که من کاشتم | |
گر چه برافراشتم سر به هنر در جهان | در قدمت مینهم سر که برافراشتم | |
گوش دلم تا شنید نام ترا کافرم | از سخن اوحدی گر خبری داشتم |