اوحدی مراغهای (غزلیات)/من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم) از اوحدی مراغهای |
' |
من دلداده از آنروز که دیدار تو دیدم | در تو پیوستم و از هر چه مرا بود بریدم | |
بیخبر بودم و از دور کمان مهرهی مهرت | ناگهان بر دلم افتاد و چو مرغان بتپیدم | |
سر انگشت نگارین تو آسوده دلم را | آنچنان برد، که انگشت تحیر بگزیدم | |
منزوی بودم و با خود، که ز ناگاه خیالت | در ضمیر آمد و بیخود به سر کوچه دویدم | |
تا تویی، زارتر از حال دلم حال ندیدی | تا منم، صعبتر از درد تو دردی نکشیدم | |
گر به بازار برآیم ز ضعیفی چو نشانم | باز پرسی ز خلایق، همه گویند: ندیدم | |
اوحدی را نکند عیب ز دیوانه شدن کس | گر تو گویی که: من این بنده بدین عیب خریدم |