اوحدی مراغهای (غزلیات)/بگشای ز رخ نقاب دیدار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (بگشای ز رخ نقاب دیدار) از اوحدی مراغهای |
' |
بگشای ز رخ نقاب دیدار | تا نگذرد از درت خریدار | |
این پرده که بر درست بردر | وین سایه که بر سرست بردار | |
گفتی: بنشین که من بیایم | بنشینم و نیستی تو آن یار | |
کز یاری من نیایدت ننگ | وز صحبت من نباشدت عار | |
زین قاعده و خلاف بگذر | و آن داعیه در غلاف بگذار | |
تا کی باشیم پس بر در؟ | وز هجر تو کرده رخ به دیوار | |
هر کس به حساب تار و پودست | ما با سخن تو در شب تار | |
پنداشتمت که: مهربانی | و آن نیز خیال بود و پندار | |
سر در سر کار عشق کردیم | و اگه نشدی، زهی سر و کار؟ | |
هر لحظه مکن بکشتنم زور | هر روز مکن بهشتنم زار | |
یا آن دل برده باز پس ده | یا این تن مرده نیز بگذار | |
مپسند که از فراق رویت | فریاد برآرم اوحدیوار |