اوحدی مراغهای (غزلیات)/بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن) از اوحدی مراغهای |
' |
بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن | آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن | |
وحشت آباد است این، زین جا سبک بیرون رویم | گر به پهلو گشت باید ور به سر باید شدن | |
چون نمیبینیم از آن آرام جان این جا اثر | با نثار اشک خونین بر اثر باید شدن | |
یاد نقش روی آن گل چهره چون همراه ماست | سهل باشد گر به روی خاربر باید شدن | |
من در آن بندم که: تدبیری بسازم راه را | عقل میگوید که: نه، نه، زودتر باید شدن | |
اندر آن دریای جان خرمهره چیدن، چند؟ چند؟ | خود چو غواصم به دریایی گهر باید شدن | |
اصفهان ز اقلیم چارم آسمان چارمست | سوی او عیسیصفت بیپا و سر باید شدن | |
نیست اینجا از بزرگان ناظری بر حال من | بعد ازینم پیش آن اهل نظر باید شدن | |
اوحدی، چون جان بر آمد، پر جگر خواری مکن | در پی کام دل خود بیجگر باید شدن | |
پر بریزد مرغ اگر بر خاک ایشان بگذرد | گر تو مرغ زیرکی بیبال و پر باید شدن |