اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن کمان ابرو به تیر انداختن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آن کمان ابرو به تیر انداختن) از اوحدی مراغهای |
' |
آن کمان ابرو به تیر انداختن | عالمی را صید خواهد ساختن | |
چون کمان در خود کشید اول مرا | آخرم خواهد چو تیر انداختن | |
تاختن خواهد گرفتن بیسخن | لشکر حسنش به اول تاختن | |
او نمیدانم چه سر دارد؟ ولی | سر که من دارم بخواهم باختن | |
زان پری چندین جفا نیکو نبود | وانگهی حق وفا نشناختن | |
هم ز دردی شد چنین لاغر تنم | کی توان بیآتشی بگداختن؟ | |
اوحدی، چون دوست میسوزاندت | نیست تدبیر تو الا ساختن |