تروریسم اسلامی و اتحاد خطرناک سرخ و سیاه - کنفدراسیون دانشجویان ایرانی راهگشای تروریسم اسلامی
اتحاد سرخ و سیاه ورزیون - چرا چپ غربی از جمهوری اسلامی پشتیبانی میکند؟ تروریسم اسلامی و اتحاد خطرناک سرخ و سیاه سیاستمداران غربی اکنون چهل سال پس از برقراری جمهوری اسلامی در ایران کشف کردهاند که اتحاد سرخ و سیاه تهدیدی است برای غرب .
در ایران امروز هر بچهای میداند که گردانندگان انقلاب اسلامی و براندازی حکومت مشروطه شاهنشاهی در ایران گروههای رنگ و وارنگ چپ مانند کنفدراسیون دانشجویی سازمان تروریستی مجاهدین سازمان تروریستی چریک فدایی سازمانهای تروریستی حزب توده و سازمانهای تروریستی اسلامی با هزاران آخوند به رهبری خمینی بودند. شاهنشاه ایران پیوسته به ملت ایران از اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار دادند که اینان دشمنان ملت ایران و سرزمین کهن ایران هستند. هشدارهای شاهنشاه ایران در مصاحبهها با خبرگزاریهای داخلی و خارجی و سخنرانیهای آریامهر در مغزهای سیاستمداران غربی راه نیافت زیرا که چپیها غرب در برابر دین جایگاهی دشمنانه داشتند. این موضع چپیها در غرب در برابر اسلام با نفوذ چپیهای ایرانی دگرگون شده است. چپ غرب اسلام را مانند مسیحیت ننگریستند بلکه اسلام را چون جنبش سیاسی برای آزاد ساختن استثمارشدگان و مردمانی که زیر فشار هستند یافتند و کشف کردند که هدف اسلامیستها با هدف چپ که ویران ساختن و از میان برداشتن سرمایه داری غرب است یکسان است. جمهوری اسلامی برای چپیها نمونهی حکومتی است که در آن عدالت در بالاترین مرتبه قراردارد و نه سودجویی.
میشل هوله بک نویسنده فرانسوی سال ۲۰۱۵ رمانی با عنوان «سو میسیون » که برگردان آن به پارسی «اسلام» است. در این رمان میشل هوله مینویسد که چگونه حزب سوسیالیست فرانسه و حزب محافظه کار با یکدیگر تبانی میکنند تا یک پرزیدنت مسلمان را در فرانسه روی کار آورند. این پرزیدنت مسلمان قانون اساسی فرانسه را دگرگون میکند و حکومت به فرمی از ولایت فقیه خواهد بود که در آن شریعت وجود دارد و تنها مردان هستند که تصمیم میگیرند زنان حقوق اجتماعی و سیاسی خود را از دست میدهند و چند همسری دوباره راه میافتد.
در کشور فرانسه سر آموزگار ساموپل پتی را از تنش جدا کردند و چپیهای کشورهای غربی خاموش ماندند. پنج روز پس از قتلی که با انگیزه اسلام انجام شد جمهوری فرانسه آیین یادبودی برای سامویل پتی برگزار کرد. از آنجا که شمار یورشهای تروریستی در سالهای گذشته به سختی فزونی یافته است فرانسه در ناآرامی و آشوب فرورفت. دیگر توضیح دولت که این قتلها از سوی افرادی مستقل که مغزشان بیمار بوده است برای همگان قابل پذیرش نیست. شعار ملایان که اسلام دین صلح است دیگر از سوی مردم پذیرفته نشد و اسلام دین انزجار و دشمنی نام گرفت. جایگاه چپیهای کشورهای غربی از دیدگاه سیاسی را تظاهراتی در پاریس علیه « اسلامو فوبیا» یا «اسلام هراسی» نشان میدهد. آشکار شد که چپیها سوی اسلام سیاسی را برگزیدهاند.
در کشور آلمان نیز مانند همین گفتگو وجود دارد. دولت آلمان قتل سامویل پتی را محکوم کرد ولی از سوی چپها دریغ از کلمهای علیه این قتل دهشتناک. از مدت زمانی بسیاری از مسلمانانی که در آلمان زندگی میکنند به حزبهای چپ پیوستند زیرا آگاه بودند که حزب چپ علیه دین است. این به انتقاد کارل مارکس از دین بازمیگردد که دین را تریاک ملتها خواند و اینکه دین وعده خوشبختی در دنیای دیگر را میدهد کسی که دنباله روی دین است در حقیقت توانایی این را ندارد ریشههای اصلی مسایل دنیا را بشناسند. مارکس میگوید دین دنیای مجازی در مغزها بوجود میآورد دنیایی که وجود ندارد. دنیای بهتر و خوشبختی با از میان برداشتن دین بوجود میآید. این خدا نیست که همه چیز را تعیین میکند بلکه انسان است که خود باید تعیین نماید چگونه میخواهد زندگی کند.
ولی سال هاست که مسلمانان دریافتهاند که چپها در آلمان مدافع روسری ساختن مسجد و پشتیبان کلاسهای درس اسلامی در مدارس آلمان هستند و اگر کسی از اسلام انتقاد بکند چپها وی را به عنوان راسیست به باد دشنام میگیرند.
جالب در این مورد واژه راسیسم است که به نژاد اشاره نداشت بلکه تنها اشاره به دین دارد. یعنی چپیها مسلمانان را یک گروه قلمداد میکنند بی توجه به اینکه از کدام نژاد و ریشه و فرهنگی هستند و کوشش میکنند مسلمان را چون یک نژاد نوین به دنیا معرفی کنند و همه مسلمانان را در یک دیگ بزرگ میافکنند. مسلمانان از سوی چپیهای غربی به عنوان گروهی معرفی میشوند که در کشورهای غربی از سوی دولتها زیر فشار قراردارند. و چپیهایی که به اصطلاح برای رهایی ستمدیدگان میجنگند مسلمانان را گروهی یافتند که باید برای به دست آوردن حقوق آنها مبارزه کرد. بدین روی چپیها در کشورهای غربی پیکار علیه اسلام هراسی یا اسلاموفوبیا روی پرچم خود نوشتند.
پیوند میان چپیهای کشورهای غربی و اسلام بسیار ژرفتر است. گروهایی از این چپیها دریافتهاند که از اسلام میتوانند برای انتقاد از کاپیتالیسم بهره بگیرند. برای نمونه در کشور ترکیه «گروه ضد سرمایه داری یا آنتی کاپیتالیسم» بنیاد شده است که بسیاری از هموندان آن چپیها هستند. رهبر آنان احسان الیاچیک است که در سال ۱۹۹۵ کتابی با فرنام «اسلام انقلابی»به چاپ رساند. در این کتاب میگوید فرق زیادی میان سوسیالیسم و اسلام وجود ندارد. مسلمان ضد سرمایه داری برای آزادی همه ستمدیدگان مبارزه میکنند ولی در این راه به ایده آلهای روشنگری نمیپردازند. ایده آلهای روشنگری حقوق بشر جدایی سه قوه قانونگزاری اجرا کننده و دادگستری – قدرت در دست مردم است – آزادی برابری و برادری را کنار میگزارند و قرآن و جامعه اسلامی را پایه و قاعده سیاست خود میدانند. ایده آلهای آنها در کنار مارکس و لنین و انگلس محمد پیامبر اسلام است که رهبرآنها در این راه میباشد.
این پیوند میان سوسیالیسم و اسلام را کیانوری رهبر حزب توده در مقالهای پس از انقلاب اسلامی در روزنامه مردم به چاپ رساند. برای غرب پیوند میان اسلام و سوسیالیسم پدیده نوینی است. برای ایرانیان از سالهای دهه سی این واژگان شناخته شده است و همواره شاهنشاه ایران از اتحاد نامقدس کمونیستها و اسلامیون به ملت هشدار میدادند. و آن را اتحاد نامقدس سرخ و سیاه مینامیدند. شاهنشاه در این باره برای نمونه به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور اشاره مینمودند که علیه شاهنشاه ایران و حکومت مشروطه با روح الله خمینی همدست شدند. برای کنفدراسیون و خمینی شاه سمبل اجتماع ایران بود که گرایش به غرب داشت و این سمبل و این اجتماع بایستی که از میان برداشته شوند تا جامعه اسلامی بر پا گردد. در این میان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و روح الله خمینی خود را به عنوان جنبش آزادی بخش به مردم ایران فروختند که آنها ایرانیان را از چنگال استثمار سرمایه داری و آزادیهای اجتماعی غرب که به آن فحشا میگفتند آزاد خواهند ساخت. خمینی مدعی بود که شاه ایران همه درآمدهای ایران را برای خودش برمیدارد و به مردم ایران چیزی نمیدهد در صورتی که اگر وی بیاید هر ایرانی روزانه هفتصد تومان سهم پول نفت به در خانه اش آورده میشود – اتوبوس مجانی میشود – خانه مجانی شود – آب و برق مجانی میشود و حکومتش حکومت مستضعفین خواهد بود.
مهدی خانبابا تهرانی یکی از بنیادگزاران کنفدراسیون دانشجویان ایرانی پس از انقلاب اسلامی نوشت که هموندان کنفدراسیون اصلا ارتباطی با جامعه ایران نداشتند و به رفرمهای بنیادینی که شاهنشاه ایران انجام داده بود توجه نمیکردند و هیچگاه درباره آنها گفتگوی سیاسی نکردند زیرا بیم آن داشتند که اگر به رفرمهای شاهنشاه بپردازند این رفرمهای مثبت و پایهای برای مردم ایران باشند. و شاهی که آنها از وی منزجر بودند تصویری مثبت و محبوب بر جای بگزارد. با اندیشههای ویران ساز ایران کنفدراسیون دانشجویان در کشورهای غربی کشاورزان ایران را مردمانی بیچاره که با چند خرما در شبانه روز شکم خود را سیر میکنند معرفی مینمودند در جایی که شاه ایران پول کشور را برای جشنها خرج میکند. این تصویر کشاورزان بدبخت و گرسنه ایران را اولریکه ماینهوف هموند گروه تروریستی بادرماینهوف برای پروپاگاندای سیاسی استفاده کرد و نوشت که کشاورزان مهدی آباد خوراکشان کاه در آب خیسانده شده و یا ریشه گیاهان یا هسته خرما و یا ملخ میباشد. این تصویر با پروپاگاندای شبانه روزی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در مغزهای مردم کشورهای غربی حک شد که کشاورزان ایران قطعهای نان ندارند و باید کاه و علف خشک را بخیسانند و با آن زندگی کنند. تصویر دیگری که کنفدراسیون در غرب علیه شاه ایران به مردم غرب فروختند از سپاه دانش بود. اولریکه ماینهوف تروریست در سال ۱۹۶۷ میلادی نوشت: هشتاد و پنج درسد مردم ایران در شهرها و نود و شش درسد روستانشینان بیسواد هستند. ایران از امریکا دو میلیارد دلار برای عمران کمک مالی دریافت کرده است ولی مدرسهها و بیمارستانهایی که باید از این پول ساخته میشدند در هیچ کجا وجود ندارد. اولریکه ماینهوف ادامه میدهد که هشتاد و پنج درسد زمینهای کشاورزی ایران به مالکین تعلق دارد و پس از انقلاب شاه و مردم هفتاد و پنج درسد در دست مالکان بزرگ بود یعنی شاه دروغ میگوید و تنها ده درسد از زمینهای کشاورزی تقسیم شده است.
شاه بیش از شش میلیون دلار برای پروپاگاند درباره رفرمهایش در دنیا پول خرج میکند در صورتی که کاری برای ایران و مردم ایران انجام نداده است. از آنجا که اولریکه ماینهوف هرگز در ایران نبود این به اصطلاح اطلاعات دقیق را از یکی از هموندان کنفدراسیون دانشجویی در آلمان یعنی بهمن نیرومند به دست آورده است. بهمن نیرومند در سال ۱۹۶۷ کتابی در آلمان غربی و به زبان آلمانی به چاپ رساند فرنام این کتاب «ایران مدل یک کشور در حال توسعه یا دیکتاتوری غرب آزاد » میباشد کتابی که در آن بهمن نیرومند از آغاز تا پایان نوشته است شاه ایران قاتل است ایرانیان بیسواد بدبخت و گرسنه هستند – خوراک ایرانیان کاه و علف و ملخ و هسته خرما است – کمکهای کشورهای غربی به ایران تنها برای خوشگزرانی شاه خرج میشود. پول نفت برای خرید اسلحه ویژه شده است و اگر کسی انتقادی بکند بی درنگ دستگیر و بدون دادگاه به زندان افکنده میشود. این کتاب کتاب مقدس دانشجویان آلمانی شد و تا به امروز این کتاب تصویر ایران و شاه ایران را در غرب تعیین میکند.
بهمن نیرومند هنوز در آلمان زندگی میکند و شهروند آلمان است وی هموند حزب سبزها در آلمان میباشد و ماهانه گزارشی درباره ایران برای حزب سبزها مینویسد به نام «ایران رپرت» که تعیین کننده چهره جمهوری اسلامی در مغزهای نمایندگان حزب سبزها در پارلمان آلمان است. در اینجا آشکار میشود که پارلمان آلمان پیوسته به دنبال دیالوگ با جمهوری اسلامی هستند. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در غرب کماکان مانند گذشته به ویران ساختن ایران ادامه میدهد و کوشش میکنند که به هر قیمتی که شده جمهوری اسلامی را بر سر قدرت نگاه دارند و از تغییر رژیم در ایران جلوگیری کند.
یعنی هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مانند بهمن نیرومند کوشش میکنند که هموندان حزبهای چپ در اروپا و آمریکا جمهوری اسلامی را پشتیبانی کنند تا این فرقه تبهکار در جایگاه قدرت در ایران بماند.
هموندان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی که به حزبهای چپ در غرب راه یافتهاند هم چنان به پروپاگاندهای خود علیه شاهنشاه ایران ادامه میدهند که شاه دیکتاتور خونریزی بود و شورشی که در ایران رخ داد از سوی مردم ایران برآمده است و حکومت کشور ایران باید فرمی از جمهوری داشته باشد. هموندان کنفدراسیون میگویند هر گونه تغییر رژیم در ایران به هرج و مرج میانجامد و جمهوری اسلامی را به عنوان جزیره آرامش مینامند و هورا میکشند.
کنفدراسیون رخنه اسلام در کشورها و جامعه غربی را پشتیبانی میکنند با هدف اینکه جمهوری اسلامی در غرب شبکه اسلامی/چپی خود را گسترش دهند درست همان کاری جمهوری اسلامی که در خاورمیانه لبنان و سوریه و عراق و یمن با حزب الله و حمص و حوتیها و ...انجام دادند و دقیقا با همین روش در اروپا سازمانهایی را بنیاد مینهند که عملکرد همانندی دارند.
با رسانههای همگانی بی شماری که جمهوری اسلامی در غرب راه اندازی کرده است پروپاگاندای خود را در میان ایرانیان خارج از کشور که بیشترشان در تبعید زندگی میکنند میپراکند و بدین سان در انتخابات کشورهای غربی را چه برای برگزیدن پرزیدنت و چه برای گزینش نمایندگان پارلمان دستکاری کنند و رخنه نمایند.
جمهوری اسلامی همدستی میان چپیها و اسلامیستها را به عنوان استراتژی سیاست خارجی به کار گرفته است و شبکه چپی و اسلامیستها را گسترش میدهند.
در غرب سداهایی که درباره این اتحاد نامقدس سرخ و سیاه هشدار داده بودند را خاموش کردند و به تازگی در ماههای پایانی سال ۲۰۲۰ برخی از سیاستمداران از خواب گران چهل ساله اشان بیدار شدهاند. این بیداری میان چند تنی از سیاستمداران غربی با فشار مردم و قتلهای دهشتناک اسلامی در کشورهای غرب جوانه زده است. کسانی که ماموریت داشتند که اسلام را به عنوان دین صلح و آرامش به مردم بفروشند دوباره آغاز کردند که این قاتل سر بُر به تنهایی عمل کردهاند ولی در این میان سیاستمداران غربی دریافتهاند که پشت این قتلها و بریدن سرها سیستمی نهفته است .
اکنون اینکه اسلام مخالفان خود را از میان بردارد و آنها را بکشد برای مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند بسیار عادی شده است و آن را حق خود میدانند. پس از آنکه این روش اندیشه اسلامی پای گرفت و پایههای خود را استوار کرد در کشورهای غربی چارچوبی بنا کردند که ترورهای بزرگتری را انجام دهند. در زمانی که القاعده و داعش گلوی خود را پاره کردند و جوانان غربی را به افغانستان و عراق و سوریه برای جنگ فراخواندند امروز اینان شعار میدهند که برای اسلام در کشورهای غربی که هستید بجنگید و دشمنان اسلام را مانند چارلی عبده یا آموزگار سامویل پتی از میان بردارند.
آخرین خبرها نشان میدهد که در انتقام کشتن قاسم سلیمانی جمهوری اسلامی ایالات متحده را تهدید نموده است که انتقام کشتن قاسم سلیمانی را در خاک امریکا خواهند گرفت.
بر ما ایرانیان است که سیاستمداران غرب را آگاه سازیم که از سرنوشت تلخ و تاریک ایران بیاموزند و خطر بزرگی که از همدستی نیروهای اهریمنی سرخ و سیاه بر میآید جدی بگیرند و با شعارهای پوچ تولرانس و همزیستی کشور خود و در نتیجه جهان را در گردابی مخوف نیافکنند.