خواجوی کرمانی (غزلیات)/ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را) از خواجوی کرمانی |
' |
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را | می پرستانیم در ده بادهی گلفام را | |
زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست | پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را | |
احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست | هر که از اول تصور میکند فرجام را | |
من ببوی دانهی خالش بدام افتادهام | گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را | |
هر که او را ذرهئی با ماهرویان مهر نیست | بر چنین عامی فضیلت مینهند انعام را | |
شام را از صبح صادق باز نشناسم ز شوق | چون مهم پرچین کند برصبح صادق شام را | |
گر بدینسان بر در بتخانهی چین بگذرد | بتپرستان پیش رویش بشکنند اصنام را | |
بر گدایان حکم کشتن هست سلطانرا ولیک | هم بلطف عام او امید باشد عام را | |
چون به هر معنی که بینی تکیه بر ایام نیست | حیف باشد خواجو ار ضایع کنی ایام را |